تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

دارم از درون داغون می شم

انقدر بی پناهم که همیشه بهم میگه برو گمشو اگه راضی نیستی میدونه کسی ازم حمایت نمی کنه می دونه پدرم طرفمو نمی گیره حتی نمی تونم با صدای بلند گریه کنم جیغ بزنم انقدر که تخلیه شم دارم از درون داغون میشم حس گیاهی و دارم که از ریشه پوسیده الان تو ساقشم پوسیدگی نمایان شده. چی شد که به اینجا رسیدم که آرزوی مرگم و می کنم.

هرزه ای اگه یکبار دیگه پیشش بخوابی هرزه ای اینو یادت بمونهههههههههههههههههههههههه

ای کاش تو ای کاش ها نمی موندیم

ای کاش ما آدما حرف همو می فهمیدیدم ای کاش انقدر واسه خودمون حریم درست نمی کردیم ای کاش فکر نمی کردیم اگه حرفای دلمونو بازگو کنیم قضاوتمون می کنند...

و ای کاش انقدر کریم و بزرگ بودیم که با پایین کشیدن بقیه خودمونو بالا نکشیم ای کاش انقدر بزرگ بودیم که اگه کسی راز دلشو بهمون می گفت یه حس لذت رزیلانه وجودمونو فرا نمی گرفت که پس اینم ضعف داره مشکل داره...

ای کاش خودمونو با هیچکس مقایسه نمی کردیم ای کاش دیگرانو قضاوت نمی کردیم...

ای کاش زندگی و بیشتر از این دوست می داشتیم...

ای کاش تو ای کاش ها نمی موندیم...

مرسی دوستم


رشد می کند نهال باورت

در میان جنگل خیال من

آسمان پر از ستاره می شود

هرشب ازسروده های من

می نویسم از تو بی هراس

روی سطرهای دفترم

با مداد صورتی ...

این شعرو از یک جایی کش رفتم

امروز خوشحالم یه دوست خوب این گل هارو واسم فرستاد

دوسشون دارم..

دلم گرفته

الان عصر جمعست شاید به خاطر وقتش باشه ولی دلم خیلی گرفته خیلی بیشتر از خیلی چقدر دلم می خواد با یک نفر حرف بزنم ولی هیچکی نیست یعنی حتی روم نمیشه به کسی اسمس بدم و بگم دلم گرفته. داداشی دو ساعت پیش اومد یه سری بهمون زد و رفت. رفت که بره تهران احساس می کنم اون از من شادتر بود با اینکه داشت می رفت شهر غریب با اینکه هیچوقت تهرانو دوست نداشت ولی انگار راضی می رفت چقدر دلم تنگ براش با اینکه وقتی اینجام بود خیلی تحویلمون نمی گرفت ولی بودنش بهتر از دور بودنش. دختری خوابیده بدجوری سرما خورده ولی حتی سرما هم نتونست از شیطنتش کم کنه، وقتی نگاش می کنم حس می کنم چقدر دوسش دارم... وای که چقدر دلم سنگین. شده وضعیتی داشته باشید که ندونید حق با شماست یا بقیه شما اشتباه می کنید یا بقیه؟ دارم از کی می پرسم خودمم نمی دونم. اینجا که کسی جوابمو نمیده. هیچ دلگرمی تو زندگیم ندارم جز دختری که احساس می کنم کافی نیست من کمبودو حس کنم کمبود شرایطی که من و از این فشاری که روم خلاص کنه کمبود کسی که باهاش دردودل کنم کنارم باش وقتی دلم می گیره آرومم کنه خدایا این خواسته زیادی؟ چرا همه میگن زیاد؟

روزمرگی

همین الان لباس باشگاهم و که گذاشته بودم رو بخاری خشک شه سوزوندم آخه این چه شلختگی که من دارم خوب مثلا چه عجله ای بود واسه خشک کردنش امروز به این عادت هر روزم که وقتی می رم تو اشپزخونه از پنجره به بلوک آپارتمان پشتی که طبقه سومش بیشتر وقت ها چراغش خاموشه و حتی اگه روشن شه هیچوقت زودتر از 8 شب روشن نمی شه، فکر می کردم که چرا همیشه در حال چک کردن اپارتمان اونام زیاد سخت نیست به طرفت العینی جوابش تو ذهنم، چون فکر می کنم اونا سر کار میرن و داغ دل من تازه میشه که من بیکارم و تو خونه نشستم و روحیم داغون ولی اونا احتمالا نه، اینو می گم چون واقعا ما نمی دونیم تو زندگی مردم چه مشکلاتی هست. بهرحال این عادت منم خیلی مزحک...