تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

افسوس های تکراری

همیشه می نالم که تو زندگیم به جایی که حقم بود نرسیدم خوب واقعا هم همینطور بوده چون می بینم دور و بر خودم آدم هایی و که تو مدرسه به اندازه نصف من هم IQ نداشتن ولی الان آدم های موفقی هستند از لحاظ شغلی البته اگه بخوایم موفقیت شغلی  در حد فقط داشتن یه شغل بکشیم پایین! خوب آخه واسه آدمی مثل من فقط داشتن یه شغل یعنی موفقیت! البته این قضیه بخشیش به شرایط مملکت بی سامان و... ربط پیدا می کنه و بخشیش هم به خاطر شانس نداشتمون ( مطمئن باشید هیچ اعتقادی بهش ندارم). ولی عوضش آدمیایی و هم( البته فقط یکی دیدم واسه جور شدن جمله گفتم آدمایی. ولی مطمئن باشید که مطمئنم از یکی بیشترن) دیدم که شرایطی مثل من داشتن ولی راهی و پیش گرفتن و علارغم سرزنش بقیه ادامه دادن و نتیجه خوبی گرفتن مشکل من اینه که ( خودممو خودم دیگه اینجا که کس دیگه ای نیست) بیشتر از اینکه تلاش کنم افسوس می خورم و بیشتر از این که تمرکز کنم، باری به هر جهتم. درست میشم قول میدم...

تا حالا شده وسط یه کاری باشید که نه راه پس داشته باشید نه راه پیش این روزها یه همچین حسی دارم تمام زندگیم تحت الشعاع مساله ای قرار گرفته که با اتمامش بار بزرگی از روی دوشم برداشته میشه و اونوقت فکر کنم چشمام رنگ های قشنگ تری تو زندگی می بینه نمی گم این مساله چیه چون اگه بگم یکی که اتفاقی رسید به این صفحه و این توهمات منو خوند بهم می خنده خوب خنده دارم هست واقعا..

هر وقت که یه چیزی که دلم بخواد بنویسم وبه نظرم ارزش نوشتن داره می یاد به ذهنم دستم بنده یا مشغول یه کاریم که نمیشه بعد از اونجایی که حافظه کوتاه مدتم کاملا تک بیتی عمل می کنه، یادم می ره و وقتی میام بنویسم که حرفام همش تکراری و نم گرفتس و خودمم حوصله خوندنشو ندارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد