تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

یه روز خوب


یه فرصت جدید شاید کوچیک و بی اهمیت از روی ترحم و دلسوزی شاید با این نگاه که چقدر احمقی که به این فرصت ها فکر می کنی...

این روزها خوشحالم البته وقتی لحظه ای یادم میره چه بار سنگینی رو دوشم. ولی خوشحالم یه حس مفید بودن دارم وقتی می بینم هدفی دارم و دارم سعی می کنم بهش برسم سرحال میشم. بی هدف بودن بزرگترین شکنجه است به گمونم.

می خوام خونمو عوض کنم ولی دریغ از کوچیکترین پس اندازی اصلا هیچی آخر ماه نمی مونه هر چی تلاش می کنم بیشتر خرج میشه باورم نمی شه یه زمانی درآمد ماهیانمون بود 850 و 550 قسط داشتیم و هر دومونم دانشگاه آزاد درس می خوندیم و الان بدون دانشگاه چند برابر این هم کممون...

داشتن یه دوست خوب یا چند دوست خوب می تونه روزتو بساز وقتی باهاش حرف می زنی و اتفاقا وقتی باهمید اتفاق های جالب براتون بیافته مثلا می تونه این اتفاق اجبار به رفتن سر ساختمون باشه وقتی مهندس ناظری ولی چیزی سرت نمیشه و کارفرما دم به دقیقه زنگ می زنه که بیا سر ساختمون مهندس و تو که فقط اسم مهندس و یدک می کشی مجبوری یکی و پیدا کنی که باهات بیاد سر ساختمون و طرف دیر می کنه و تو زودتر می ری و نمی دونی کارفرما سر ساختمون و برای اطمینان از درستی ساختمون از کارگر ساختمون می پرسی اینجا ساختمون فلانی و طرف می گه بله خانم وبعدشم میره به کارفرما می گه و اونم میاد پایین و تو رو وقتی پشت ماشینت جلوی ساختمون نشستی می بینه و تو از ترس اینکه طرف نیاد سراغت می ری تو کوچه بقلی قایم می شی تا اونی که ازش خواستی بیاد کمکت برسه و کارفرما یه بند، بی وقفه، بی فاصله زنگ می زنه به گوشیت و تو جواب نمی دی و کلا قایم موشک بازی  راه می اندازی که خودتم خندت میگیره وقتی بهش فکر می کنی و تموم این اتفاقا وقتی می افته که  با دوستت هستی و به بی سوادیتون می خندید یا بهتر بگم بی تجربگیت واینا همش عالمی داره... 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد