تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

روزهای بد قسمت 1234


چرا هر وقت میام اینجا دارم از بدبختیام می نویسم از دردو دلام. خودمم واسم سوال که چرا همه حرفایی که اینجا می نویسم بوی غم میده بوی نفرت و انزجار. فکر می کنم اگر کسی و داشتم که باهاش حرف بزنم دیگه اینجا انقدر تلخ نمی نوشتم البته نمی گم هیچوقت شاد نیستم چرا ولی به ندرت و انقدر کوتاه و شایدم کم عمق که فرصتی برای نوشتن پیش نمی یاد. وقتی به چند ماه اخیر فکر می کنم همه روزها یا ناراحت بودم یا بی تفاوت و بی حوصله دلم تنگ شده واسه روزهای فارغ البالی دانشگاه که تمام غصه هام درس های نخونده و امتحان های در پیش بود چه احمق بودم که به خودم به خاطر همچین چیزهای پیش پا افتاده ای استرس وارد می کردم این روزها بدترین روزهای زندگیم شاید بازم جا داشته باشه واسه بدتر شدن کسی چه میدونه شاید الان هم احمقم که ناراحتم. بعضی وقت ها فکر می کنم یعنی میشه یه روز دلم بخواد از شادی هام بنویسم که چقدر روحیم خوبه و دوست دارم این و بقیه هم بدونن... وای که بنظرم محال می یاد. کاش یکی بود اینجا حداقل یه نظر بگذاره یعنی فکر کن حتی اینجا هم کسی نیست البته فکر کنم به خاطر این که به تعداد مو های روی سر من وبلاگ هست و هر کسی مشغول گرفتاریهای خودش حوصله نظر دادن به آیه های یاس من نداره... درک می کنم همتونو به خدااااااااااااااااااا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد