تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

تنها خانم

اینجا می نویسم واسه دل خودم چون جای دیگه کسی شنوای حرفام نیست شاید اینجا هم کسی نباشه

شوکه شدم

هیچ احساس نزدیکی باهاش ندارم ازش فرسنگ ها دورم هیچ تعلق خاطری هیچ وابستگی احساسی نسبت بهش ندارم ولی دوسش دارم شاید بیشتر از روی عادت و ترحم چیزی که امشب شوکم کرد رفتارهای بد همیشگیش نبود بی تفاوتیش نبود طبع پستش نبود شخصیت ضعیف و حقیرش نبود قورقورای همیشگیش نبود با همه اینها چیزی که دچار عذاب وجدانم می کرد وقتی به جدا شدن ازش فکر می کردم این بود که گمان می کردم دوسم داره و وجدم واسش اهمیت داره ولی امشب شوکه شدم وقتی به شوخی در جواب اینکه به کی اسمس می دی بهش گفتم دارم به دوست پسرم اسمس می دم بهم گفت بدم نیست بهانه پیدا می کنم که دخترم و بگیرم ببرم و ولت کنم احساس می کنم از این زندگی متنفرم...

مامانم روز قبل می گفت تو خودخواهی تو زاده طلب و پرتوقعی که از ازدواجت راضی نیستی واقعا من اینطوریم یعنی واقعا اگه بیشتر از این بخوام از رابطم عجیب... خدایا بهم صبر بده..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد